شیرین زبون خونمون
دخترك نازم اين روزا چنان با شيرين زبوني ما را غافلگير مي كني كه نمي تونم همه جملات قشنگ و گهر بارت را يادم نگهدارم و برات بنويسم اما ديگه سعي مي كنم يه راهي پيدا كنم كه قبل از اينكه يادم بره برات ثبت كنم. الينا ديشب تو مهموني افطاري خونه عموي بابا خطاب به هستي كه پيش مامانش نمي نشست سر سفره : مگه مامانش را دوست نداره كه مي ره پيش باباش. فرزانه مي گفت جعبه آدامسش را پيدا كرده بودي و تا وقتي كه شيريني داشت مي خوردي و بعدش قورت مي دادي و بعدي.بعد فرزانه بهت مي گه الينا قورت نده مي چسبه به شكمت ها .در جواب مي گي : نه نترس فيزانه(فرزانه) با پي پي مياد بيرون. بازي اين روزات هم اينه كه تو ما...